طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

جمعه ایی که آب برد!

شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ ب.ظ

جمعه صبح بود که عماد زنگ زد کجایی؟ بدو برو خونه که...

عماد از سه شنبه صبح سفر کاری بود و من خونه ی مامانم . وقتایی که عماد خونه نیست من میرم خونه مامانم اینا. اینبار هم رفته بودم و قرار بود شب برگردم . دوازده ظهر بود داشتم رها رو شیر میدادم که بریم خونه مامانجونم.مامان جونم خورشت کدو درست کرده بود که من هم بتونم راحت بخورم. که عماد زنگ زد! 

گفت همسایه طبقه پایین زنگ زده از هالوژن های سقف خونه ما آبشار راه افتاده ،تو خونتون شیر آب باز مونده؟! تو دو ثانیه یه دورپیچ انداختن دور رها و یه روسری رو سر خودم بدو با بابا اینا رفتیم خونه مون. هی فکر میکردم امکان نداره من همه چی رو چک کردم موقع بیرون رفتن. وقتی رسیدیم پشت در بوی نم میزد بیرون . تا کلید تو در بچرخه و در بازشه دلم هزار بار تو سینه م کوبید. در باز شد و دیدم وااااااای ! کل خونه رفته زیر آب! انگار که رودخونه ایی چیزی باشه فرشهای نازنینم زیر آب رفته بودن. کل هال پذیرایی آشپزخونه حتی اتاق ها ،همه جا پر از آب بود. 

چند دقیقه بعد طبقه پایین اومد بالا در رو که باز کردیم دید خونه زندگی مون رو آب برده. گفت ما امروز میخواستیم جهاز بیاریم دیشب که همه جا رو تمیز کردیم رفتیم هیچ خبری نبود. مثل کسی که نه، دقیقا عین خود کسی که زندگیش رو آب برده فقط نگاش کردم. گفت بیایم کمک؟ و تو چشم بهم زدنی 6,7تا پسر دختر جوون اومدن بالا اول فرش ها رو که هزار کیلو شده بودن زیر اون همه آب ، جمع کردن. مبلها رو چیدن کنار و با تی آب رو هدایت کردن سمت آب راه آشپزخونه. پاخور کابینت ها رو درآوردن ، کابینت جزیره رو خالی کردن رو میز نهار خوری. روی کابینت های ما هم سنگه و جزیره خیلیییی سنگینه. چند نفری جزیره رو جا به حا کردن آب رو از زیرش پاک کردن . عماد از همون تهران زنگ زد قالی شویی اومد کمک کردن قالی های به اون سنگینی رو بردن  و من فقط میگفتم شرمنده ام و اونا میگفتن پیش میاد. بعد سه تا از دوستای عماد اومدن خاله و مامان جونم و دختر خاله و پسرخاله م و خواهرشوهرم و همکار عماد با خانمش اومدن کمک

رفتم طبقه پایین ببینم پایین چه خبره و چقدر باید خسارت بدیم. کنارهای سقف خیس بود . تی وی والشون از چوب بود و نم گرفته بود. خداروشکر کابینتهاشون چیزی نشده بود و جهاز رو نچیده بودن. چه قدر سبک خونه شون شیک بود. طفلک مراسم شون بهم خورد.کلی عذر خواهی کردم و گفتم همسرم بیاد در مورد ضرر و زیان حرف بزنیم.

دوست های عماد اومدن گفتن بذار آب رو باز کنیم ببینیم آب از کجا میزنه بیرون که آب عین چشمه از تو تصفیه آب  میزد بیرون .لوله ش ترکیده.

 همیشه وقتی از خونه میرفتیم بیرون آب و برق (به جز برق یخچال) رو قطع میکردیم .😣😣

از تجربه ما استفاده کنید هر وقت خواستید برید بیرون ، فلکه زیر سینک دستگاه تصفیه رو ببندید

  • Vafa 1192