ترس
چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۲۴ ق.ظ
شب که میشه روحم پر میشه از میعان اندوهی که تمام روز جمع شدن تو سرم .
من داعشی رو تصور میکنم و پشت ترسم قایم میشم . ترسم از داعشی نیس از عظمت آدمهاییه که میرن و مقابل داعشیا وایمیسن و میجنگن . راستش ترسم از عظمت اونا هم نیس . بیشتر از کوچیکی روح خودمه. وقتی کوچیکی روحم رو تصور میکنم خودمو تو قبر میبینم توی اون قوطی تنگ و تاریک . حس میکنم مرگ به اندازه یه برگ کاغذ از من فاصله داره و من هیچی برای رفتن ندارم
چرا اینجوری ام ؟
- ۹۶/۰۶/۰۸